مروری بر مفهوم عمومی فرهنگ
“فرهنگ” واژه ای است که روزمره بارها و بارها آن را می شنویم و بکار می بریم. گاه از بی فرهنگی، افت فرهنگی، عقب گرد فرهنگی، فرهنگ نادرست و حتی تهاجم و شبیخون فرهنگی و گاهی هم از اعتلای فرهنگی نام می بریم. گاه از ایران با فرهنگی والا و کهن یاد می کنیم و گاه از برخی نارسایی ها و مشکلات فرهنگی امروزمان می گوییم. گاه فردی را بی فرهنگ و یا سازمانی را دارای فرهنگ متعالی خطاب می کنیم. گاه خانواده ای را دارای فرهنگ والا و یا جامعه ای را با فرهنگ ضعیف عنوان می کنیم و بطور خلاصه واژه فرهنگ در جای جای مباحث فرد، خانواده، سازمان و جامعه دارای نقش و کاربردی اساسی شده است.
در عرصه علوم، واژه فرهنگ بیشتر توسط اندیشمندان علوم اجتماعی و به ویژه پژوهشگران حوزه مردمشناسی واکاوی شده است. فرهنگ در شکل مباحث تخصصی در اواسط قرن نوزدهم در نوشتههای علمای مردمشناسی پدیدار شد و کاربرد علمی کلمۀ فرهنگ در اواخر قرن مذکور توسط ادوارد تایلور (۱۹۱۷ـ۱۸۳۲) مردمشناس انگلیسی مورد استفاده قرار گرفت. تایلور فرهنگ را، مجموعه پیچیدهای از دانشها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعه خویش فرامیگیرد تعریف میکند.
فرهنگ فارسی معین واژهی «فرهنگ» را مرکب از دو واژه «فر» و «هنگ» به معنای ادب، تربیت، دانش، علم، معرفت و آداب و رسوم تعریف کردهاست. واژه فرهنگ در پهلوی ساسانی به صورت «فره هنگ» آمدهاست که از دو جزء «فره» به معنای پیش و فرا و «هنگ» به معنای کشیدن و راندن، ساخته شدهاست. در نتیجه «فرهنگ» به معنای پیشکشیدن و فراکشیدن است. به همین سبب است که در فارسی زبانان فرهنگ را سبب پیشرفت میدانند. با مطالعه متنهای باستانی ایران، درمییابیم که واژه «فرهنگ» از دوره پارسی میانه است که وارد فرهنگ ایران میشود و پیش از آن کلمهای که به معنای فرهنگ باشد در این زبان وجود نداشت. در این دوره در متنهای پهلوی ساسانی، متنهای سغدی، مانوی و حتی ختنی کلمه فرهنگ را میتوان بازشناخت. در متنهای پارسی میانه، همانند «خسرو و ریدگ»، «خویشکاری ریدگان» و «کارنامهٔ اردشیر بابکان» کلمه فرهنگ به کار رفتهاست. همچنین در شاهنامه فردوسی، آثار سعدی و متنهای دور بعد نیز بارها به این واژه برمیخوریم. در آثار این دوران، فرهنگ علاوه بر دانش، شامل هنرهایی چون نقاشی و موسیقی یا سوارکاری و تیراندازی هم میشد. در گذشته اعتقاد فارسی زبانان بر این بود که بدون فرهنگ آدمی نمیتواند قدمی مثبت در زندگی بردارد. از همین روست که فردوسی فرهنگ را برتر از گوهر و نژاد میداند.
در ادبیات اروپایی نزدیک به دویست تعریف از فرهنگ میتوان یافت که نشان از اهمیت فرهنگ در این جوامع دارد. آنها فرهنگ را از دیدگاههای گوناگون، از جمله دیدگاه اجتماعی، دینی و حتی اقتصادی بررسی کرده و دریافتهاند که فرهنگ بر تمام اجزای زندگی انسان تاثیرگذار است. برای مثال، در ۱۹۵۲ آلفرد کروبر و کلاید کلاکهون در کتاب خود به نام «فرهنگ: مروری انتقادی بر مفاهیم و تعاریف» با گردآوری ۱۶۴ تعریف از فرهنگ اظهار کردند که فرهنگ در اغلب موارد سه برداشت عمده را در بردارد:
- برترین فضیلت در هنرهای زیبا و امور انسانی که به فرهنگ عالی شهرت دارد.
- الگوی یکپارچه از دانش، عقاید و رفتار بشری که به گنجایش فکری و یادگیری اجتماعی نمادین بستگی دارد.
- مجموعهای از گرایشها، ارزشها، اهداف و اعمال مشترک که یک نهاد، سازمان و گروه را مشخص و تعریف میکند.
هنگامی که مفهوم «فرهنگ» برای نخستینبار در سدههای هیجدهم و نوزدهم میلادی در اروپا به کار گرفته شد، بر فرایند کشت و زرع یا ترویج در کشاورزی و باغبانی دلالت داشت. چنانکه واژهٔ انگلیسی این مفهوم از واژه لاتین «کالتورا» و «کولر» ریشه گرفتهاست که به معنای کشت، زراعت و ترویج است.
در آغاز سده نوزدهم میلادی این مفهوم بر بهبود یا پالایش و تهذیب نفس در افراد (بهویژه حین آموزش) استوار بود و سپس بر تامین آرزوهای ملی یا ایدهآلها دلالت داشت. در نیمه سده نوزدهم میلادی برخی از اندیشمندان واژه فرهنگ را برای اشاره به ظرفیت جهان شمول بشری اطلاق کردند. ادوارد تایلر در سال ۱۸۷۱ فرهنگ را با تمدن مقایسه کرد و آن دو را کلیتی درهمتنیده دانست که شامل دین، هنر، اخلاق و هرگونه توانایی است که آدمی میتواند به دستآورد. کلاکر نیز فرهنگ را در کل مفهومی وصفگرایانه به معنای گنجینهای انباشته از آفرینندگیهای بشر تلقی کرد. از این رو کتابها، نقاشیها، بناها و نیز دانش هماهنگکردن خود با محیط و همچنین آداب و فضیلتهای اخلاقی و دستورهای شایست و ناشایست، همگی بخشی از فرهنگ به شمار میروند. مایرس نیز فرهنگ را آن چیزی دانست که از گذشته آدمی به جای ماندهاست و بر اکنون و آینده او تأثیر میگذارد.
در سده بیستم میلادی «فرهنگ» به عنوان یک مفهوم محوری و کلیدی در انسانشناسی به کار رفت که همه پدیدههای انسانی را دربر میگرفت و صرفا نتیجه امور ژنتیکی به حساب نمیآمد. اصطلاح «فرهنگ» بهویژه در انسانشناسی آمریکایی دارای دو معنی است:
- ظرفیت و گنجایش تکاملیافته بشر برای دستهبندی و بیان تجربیات به واسطه نمادها و کنش پندارمآبانه و نوآورانه
- راههای مشخصی که مردم براساس آن در نقاط مختلف جهان زیسته و تجربیات خود را به شیوههای گوناگون بیان میکنند و به شکلی خلاقانه دست به کنش میزنند. پس از جنگ جهانی دوم این اصطلاح – اگرچه با معانی مختلف- از اهمیت بیشتری در دیگر رشتهها و حوزههای علمی مثل جامعهشناسی، مطالعات فرهنگی، روانشناسی سازمانی و علوم مدیریتی برخوردار شد.
فرهنگ، در گسترده ترین معنی به فرآورده¬های پیچیده و پیشرفته بشری مانند هنر، فلسفه، دانش و تکنولوژی اشاره دارد و در علوم اجتماعی به نظامی از معانی مشترک که بهگونه ای آشکار و جمعی، توسط یک گروه معین در یک زمان مشخص پذیرفته شده و بر پایه این نظام، معانی، کنش و رفتار گروه انجام میگیرد، اطلاق می¬شود.
جغرافیای منطقه، تاریخ و رویدادهای قومی، زبان و ادبیات رایج، دین و مذهب، اقتصاد و شیوۀ معیشت مردم و سبک زندگی آنان بر پیدایش و شکل گیری فرهنگ اثر گذاشته و این مولفه ها در ترکیبی سازگار با یکدیگر، مجموعهای از ارزش ها و باورهای غالب را پدید میآورند که بر رفتار انسانی تاثیر گذاشته و ارتباط میان مردم را آسان میسازد. بهصورت کلی، مفهوم فرهنگ عبارت است از، کیفیت زندگی گروهی از افراد بشر که از یک نسل به نسل دیگر انتقال پیدا میکند. به عقیدۀ ادگار شاین فرهنگ را میتوان بهعنوان یک پدیده که در تمام مدت اطراف ما را احاطه کرده است مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. به نظر وی هنگامی که فردی، فرهنگی را به سازمان یا به داخل گروهی از سازمان به ارمغان میآورد میتواند به وضوح چگونگی به وجود آمدن، جای گرفتن و توسعه آن را ببیند و سرانجام آن را زیر نفوذ خود درآورده، مدیریت نموده و سپس تغییر دهد.
فرهنگ راهکارهای شایع موجه در یک جامعه است برای رفع هرگونه نیاز واقعی یا غیر واقعی. فرهنگ همواره نرم افزار است و تمدن شامل آن و دیگر سخت افزارهاست. به عبارت ساده تر فرهنگ آن چیزی است که مردم با آن زندگی میکنند. فرهنگ از آنِ مردم است.
فردلو تانز شش ویژگی را برای فرهنگ عنوان میکند :
- قابل یادگیری است.
- اشتراکی است.
- از یک نسل به نسل دیگر قابل انتقال است.
- نمادی است. (استفاده از یک چیز برای نشان دادن چیز دیگری)
- دارای الگو است. (تغییر در یک بخش به تغییرات در بخش دیگر منجر میشود)
- قابل تعدیل است.